گاهی...
گاهی آدمهایی در زندگی مان می آیند كه گویی آمدنشان يك حادثه ي عجيب است وقتي كه مي آيند ما خيال مي كنيم فقط براي شنيدن حرف هاي ماست گمان می کنیم لحظه ي آمدن شان بهترین و بزرگترین لحظه زندگي ماست... خیال می کنیم که با آمدنشان نطق سالها باز نشده مان باز می شود.... اما ....بقول دوست عزیزی " هیییییییییی روزگار" ماندني در كار نيست... عين سايه مي آيند و عبور مي كنند و گویی که فقط براي عبور كردن آمده بودند... اما این ماجرا قسمت پر دردتری هم دارد . جایی که به خودت می آیی و می بینی هنوز حرفت را نگفته بودی..... هنوز چقدر حرف ناگفته مانده بود! آن وقت.... احساس نمی کنی که یک خرمالوی نابالغ شده ای؟...
نویسنده :
مجید
19:58